- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
الا کـه مــوسـم شـادی و هـمـدلی آمـد زمــان نــاد عــلــیـاً ســیــنـجـلـی آمـد زمـین سـامـره را سیـنـه مـنجـلـی آمد دهـــم ولــی خــداونــد را ولــی آمـــد که دومین حسن از چهارمین علی آمد بر آن علی به گل روی این حسن صلوات ولّی ذات خدا شاه انس و جان است این جهان جان نه، که جان همه جهان است این چراغ اهـل زمین ماه آسمان است این به جسم شرع و تن اهل دین روان است این امام ما پـدر صاحب الزمان است این بر آن امام و بر این صاحب زمن صلوات چراغ دیـده رخ دلربای این پسر است تمام عالـم خلـقت برای این پسر است چو ذات حق به دل خلق جای این پسر است دل شکسته دلان آشنای این پسر است سخن اگر به مدیح و ثنای این پسر است به صفحه و قلم و منطق و سخن صلوات وزیده بوی گل مهـر او ز هـر چـمنی نـیافـریـده خـداونـد هـمچـو او حـسنی خوشا زبان و خوشا منطق و لب دهنی که در ثـنای وجـودش برآورد سخـنی به یاد رویش هر جا که هست انجمنی سزد که خلق فرستد بر انجمن صلوات سلام خلق و درود خدا به جان و تنش فــدای لـیـلـۀ مـیـلاد و صبـح آمـدنـش جــمـال آیـنــۀ ذات حــیّ ذوالـمـنـنـش به باغ وحی دمد بوی گل ز پیرهـنش وجود مهـدی مـوعـود سرو نستـرنش به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات ز پرده چهره چو بیپرده همچو ماه نمود دل امام دهم را به یک کـرشـمه ربود شهادتـین ز لـبهـای جانـفـزاش سـرود به فـاطمه به عـلی بر ائمه گفت درود سپس بخواندن قرآن دهان چو غنچه گشود به آیه آیـۀ قـرآن بر آن دهـن صلوات خدا ستوده به قـرآن خود عـیان او را رسـول خـوانـده امـام جهـانـیان او را ستوده حجّت حق صاحب الزّمان او را پدر گرفته در آغوش خود چو جان او را نهاده بوسه به حُسن و لب و دهان او را بر آن لبی که ورا گشته بوسه زن صلوات الا کـه حـجّـت ذات خــدای دادگــری ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری سران خلـق سراسر ستاره تو قـمـری به فـاطمه پـسری و به مهـدیش پدری ز وصف خوبتران زمانه خوبتری به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات سـلام بـاد به جـان و درود بـر بـدنـت روان عـیسی مریـم ز فـیض پیـرهنت هزار موسی عمران به طور هم سخنت نـشـان بـوسـۀ داود بـر لـب و دهـنـت گرفته یوسف صدیق جان ز فیض تنت تو را ز جمله نبیّین به جان و تن صلوات به وصف توچه توان گفت کس که خود حسنی به شهر سامره و باغـبـان هر چـمـنی قسم به حق خـدا ز وصف همچو منی نکوتر از گل توصیف و برتر از سخنی تو خود به گـلشن توحـید باغ یاسـمنی به لالۀ رخت از باغ یـاسـمن صلوات ز آب جوی تو خضر وجود رخ شوید به شوق کوی تو پیـر طریق ره پـوید زمان به گردش خود گردد و تو را جوید بهـشت لالـۀ خـود از دم تـو مـیبـویـد ز زلف پر شکنت عطر تازه میروید به عطر تازه آن زلف پر شکن صلوات خـوشا دلی که بـود بـاغ جـنّت غـم تو خوشا گلی که گرفته است فیض از دم تو دل هـزار سـلـیـمـان اسـیـر خـاتـم تـو سـلام بـر تـو و بـر مـهـدی مکـرّم تو ثـنای تو است نه تـنها به نظـم میـثم تو تو را ز پیر و جوان و ز مرد و زن صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
میوزد طرفه نسیمی که دم روحانیست همه جا جلوۀ یار و همه جا نورانیست شب وجد و شب شادی شب مدحت خوانیست هشتمین روز هـمایون ربیع الثّانیست از محـیـط عـظمت گـوهـر زهـرا آمد الـبـشــاره حـسـن دیـگـر زهــرا آمــد آمــد از بــرج ولایـت قـمـر یــازدهـم یـا ز دریـای امـامـت گـهــر یــازدهـم یـا ز سیـنـای نـبـوّت شـجــر یـازدهـم حـجّـت یــازدهـــم دادگـــر یـــازدهــم خرّم این گلشن توحید و گـل یاسمنـش میبرد دل ز همه حُسن حَسن در حسنش کبریا وجه و نبی صورت و حیدر سیرت حسنی حُسن و حسینی دم و زهرا عصمت یازده ماه به یک آینه در یک صورت عجبا یک پسر و این همه مجد و عظمت خاکیان مژده که امروز درخشید به خاک گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک این پسر کیست که پیر خردش خاک در است به خدا از همه خوبان جهان خوب تر است این پسر آیـنۀ طلعت خـیر البشر است بشنوید این پدر حجّت ثانی عشر است صلوات هـمـه بـر مـاه جـمـال پـدرش پـدر و مــادر مـن بـاد فــدای پـسـرش عسکر او ملک و حوری و جنّ و بشرند پرتوی از رخ او اختر و شمس و قمرند خلق عـالـم به گـدایّی درش مفـتخـرند هـمه خـوبـان جهان منتـِظر منـتـَظرند منتظر کیست همان حجّت ثانی عشر است یوسف فاطمه مهدی خلف این پسر است این پسر والی شهر قدر و ملک قضاست این پسر عیسی جان با نفس روح فزاست این پسر شافع و فریاد رس روز جزاست این گل باغ علیّ بن جواد بن رضاست روی حق، حُسن نبی بازوی حیدر دارد آنچه خـوبان همه دارند، فـزونتر دارد اهل معـنی ولی ذوالمنـنش میخـوانند اخـتران جـمله مه انجـمنش میخوانند عارفان واقف سّر و علنش میخوانند پای تا سر همه حُسن و حسنش میخوانند سر و قد، ماه جبین، گلرخ و شیرین دهن است حسن است این حسن است این حسن است این حسن است دیده را فیض ملاقات حق از دیدارش مـهــر افـتـاده بـه خـاک قــدم زوّارش همه دم ذکر خـدا بر لب گوهـر بارش هـمه جا سامـره با یـاد گـل رخسارش ملک پهـناور هستی به قـدومش گلشن دیدۀ حضرت هادی به جمالش روشن ای دل اهـل ولا زائـــر ســامــرّایــت کعـبـۀ خلق جهـان روی جهـان آرایت حُسن در حُسن ز پا تا سر و سر تا پایت فـرش از بـال مـلایک حـرم زیـبـایت ای همه خلق جهان سائل لطف و کرمت شود آیا که برم سجده به خاک حرمت کـیـستـی تـو پـسـر فـاطـمـۀ زهـرایـی نبوی خُلق و علی خوی و حسن سیمایی جـلـوۀ سـیـزدهــم یــازدهـم مــولایــی حسن عـسکـری و گـوهـر ده دریـایی مکتبت بندگی و دوستی و هم عهدیست پدرت هادی و فرزند عزیزت مهدیست مـن کـیـم بــنــدۀ آلــودۀ دربــار تــوأم گـنـهم کرده گـرفـتار و گرفـتار تــوأم با دو دست تهی خـویش خـریدار توأم چه کنم تو گل من هستی و من خار توأم دوست دارم که به جز دوست خطابم نکنی بپـذیـریّ و بـخـوانیّ و جـوابـم نـکـنی نگهـی بـر من و بر دیـدۀ گـریـانم کن نظری بر دل و بر حـال پریـشانم کن غرق عصیانم و غـرق یم غـفـرانم کن بلکه با خاک درت پاک ز عصیانم کن هر که ام هر چه بدم میثم این درگـاهم ذاکــرم، ذاکـر اولاد رســـول الـلّــهــم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عبداالعظیم حسنی
آمـده عـشـق را کـند اثـبـات مـردی از خـانـوادۀ سـادات حسنی زادهای جـلـیل القـدر سـاقیِ بـادهای جلـیل الـقـدر شام یلـدایِ غصه طی گشته روشنی بخش شهر ری گشته آمد و با خـودش صفـا آورد عطـر شهـرِ مدیـنه را آورد نـکـتـه آمـوز مـنـبــر مـولا روضه خوان مصائب زهرا آمد و شهر خـیسِ باران شد مرقـدش کـربلای ایران شد راه این جاده را به ما آموخت خوردن باده را به ما آموخت یادمـان داد و زندگی کردیم تا به امـروز بنـدگی کـردیم از سفـر تحـفـه پُر بها آورد مُهـر و تسبـیح کـربلا آورد آمـد و یک سبـد بهـار آورد عـشق را او سرِ قرار آورد از لب یار و زلف و ابرو گفت صد وده بار نعره زد، هو گفت آمد و نقـشههـا خراب شدند آمد و سرکـهها شراب شدند شعـله بود و تبـش نـمیافتاد یا عـلی از لـبـش نـمیافـتاد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
دوباره جُمعه رسید و دلم بهانه گرفت نیامدی، دلِ تنگم از این زمانه گرفت از آسـمـانِ دلـم ابـرِ غُــصّـه مـیبـارد نیـامدی تو و بـارانِ دانـه دانـه گرفت تـمـام شـهـر دُچـارِ تـبِ فِــراقِ تـوأَنـد هـوایِ کـوچۀ ما نیز غَـمگـنانه گرفت قـسم به پهلـویِ دَرهـم شکـستۀ زهـرا که باز آتشِ عشقت، زِدل زبانه گرفت صدایِ شِـیهـۀ اسـبی به گـوش میآیـد دوباره باز دلم، جُمعه را بهانه گرفت بیا که مـُنجی این شهرِ بیسـتاره تویی بیاکه تیرِ غم از هر طرف کَمانه گرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آفرینش، رنگ و بوی یاس و عنبر می دهد حضرت حق، بر دل جبریل دلبــر می دهد بیت "عبــــدالله" شد دریایی از لطف خـــدا کودکی، با خندهاش،جان را به مادر می دهد این سعادت را خدا مخصوص "عبدالله" کرد بر وجــود پـاک او نـور "پیـمبــر" می دهد طاق کســــری با قــدوم او ترک بــرداشته این ولادت بر زمین الطاف دیگــر می دهد آمده جــبریـل از بالا به جـــای عـــرشیـان بوسه بــردستان و پاهـایش مکــرر می دهد ایـــن پـسـر را اشــرف اولاد آدم کـردهانــد پس به او ذریـهای پـاک و مـطهـر می دهد تا بــگنجاند امامــت را میـــــــان نســـل او بر وجودش حضرت زهـرای اطهر می دهد کوری چـــشم تمام دشــــمنان ، بر دیــن او تکـیه گـاه محـکـمی مانند "حیـــدر" می دهد هــــرکه ایمان آورد بر جانشینش مرتـضی روز محشر بر لبش جامی ز کوثر می دهد مـــدح مــولایم محمـد ختــم شد با نام عشق مزد کارم را "نبی" در روز محـشر می دهد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از این مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است زمین دور خودش میگردد و بسیار خوشحال است فقط این جمله در تائید میلاد نبی کافی ست که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است زمیـن و آسمان مکه طوری نـور بارانـند که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است پریشان کرده ایران را به وقت آمدن این طفل که خاموشی و خشکیدن دراین اجلال،اقبال است محمـد یا امین یا مصطفی یا احمد و محمود من اَر گنگم جهان هم در بیان او کر و لال است به پایش ریختنـد از نورها آن قدر از بالا که سینه ریز خورشید این وسط ناچیز ْمثقال است نگهبان دارد اسمش از پس و از پیش حتی او برایش حضرت از پیش است و صَلّوا هم به دنبال است جهان را میزند برهم چنین اسمی که پایانش به علم جَفْر، دست میم روی شانۀ دال است به رخ در جاذبه لب دارد و در دافعه لَن را که پایین لبش نقطه ست و بالای لبش خال است اگـرچه نیـسـتم مثل قَــرَن گـرم اویس اما دلم از عشق تو مثل فلسطین است اشغال است اگر امروز آغـاز است بر دین خـدا با تو غدیر خم ولیکن روز اتمام است و اکمال است تَرَک برداشت ایوان مدائن پیش تو یعـنی که ایوان نجف بر مشکلات شیعه حلّال است هم اکنون مستم و این شعر تا روز جزا مست است ملاک سنجش افراد، قطعا سنجش حال است به پایان آمـــد این ابیات اما خوب میدانم هنوز این شعر در وصف محمد میوۀ کال است
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم و امام صادق سلام الله علهما
دوبـاره مطـلـع شـعـرم شـده سـلام شمـا بـلال طـبـع لطـیـفـم شـده غــلام شـمـا دوباره رد شدهاى از کنار و گوشۀ شهر دوبـاره گــم شـدهام بـیـن ازدحـام شـما به هـر طرف که نـسیـم عـبایـتان بـوزد بـلـنـد مـیشـوم آقـا بـه احـتــرام شـمـا چـقدر جاذبـه دارى به روى منبـر نـور چــقـدر بـوى خـدا مـی دهـد کـلام شـما نـمیشـود به خـدا بیـنـتـان نـظـر بـدهـم تویــى امـام عـــــلى و علــى امام شما مـرا بـراى اویـس قــرن شـدن بـخـرید براى نـذر حسین و حسن شـدن بخـرید بزن به شانه سلمان بگو که یار من است کـنار دست شمـا بـودن افـتـخـار من است بــراى عـلـم ثــریــا به آسـمــان رفـتـن هـمیشه پیـشـه این مـردم دیارمن است نـبـى امـى مـکـتب نـرفـتـهام هـمـه جـا سخن ز معجزههاى تو و نگارمن است فـداى رحـمـت چـشـمـان آسـمـانی تــان که یـک نگاه شما مایه قـرار من است همیـشـه دادن اذن مـدیـنـه کار شماست همیشه گریه براى مدینه کار من است مـنــم اسـیــر نـگـاه پـیــمـبــری شــدهام بـروى گـنـبد خـضـرا کـبـوتـرى شـدهام تویى که اسم تو با هر زبان ستوده شده مـیـان عـالـم هـفت آسمان ستـوده شده جلوتر از همۀ عرش و فرش و لوح و قلم جـلوتراز همۀ انس و جـان ستوده شده زمان حضـرت آدم زمان حضرت نوح خلاصه عشق تو در هر زمان ستوده شده نـبـى خاتـم من اى رسـول رحـمت مـن همیشه عشق تو در قلبمان ستوده شده فـداى اسـم محـمـد که در کـتـاب زبـور براى تک تک پیـغـمبـران ستـوده شده به روى کاشـى فـیـروزهاى عـرش خدا نوشـته اسـم تـو و اسـم حـیـدر و زهـرا زشرم روى تو یوسف خجالتى شده است مسیـح کوچه گداى محـبتى شـده است مـیــان کـنـگــرههـاى تـمـام کـسـری هـا به پیش پاى تو امشب قیامتى شده است چه کـردهاى تو مـگر بـین نامسلـمان ها تمام رابـطههـاشان رفـاقـتى شـده است بـدون یـاد تـو اصـلا زمـان نـمى گـذرد برایـم این صلواتت عبادتى شـده است ببـیـن به بـرکت قـرآن و اهل بیت شـما میان شیعه و سنى چه وحدتى شده است خـدا به امـت مـرحـومـهات نـظـر دارد دعــاى خـاتـم پــیـغـمــبــران اثــر دارد فــداى روح مـسـیـحــایى رســول خــدا صفـــــاى لیلة الاسرایى رسول خــــدا فـداى جـامـه سـبـزش به زیر نور کـسا فـداى چـهــره زهــرایـى رسـول خــدا فداى خلق عظیمش به زیر بارش سنگ فـــداى آن دل دریــایــى رسـول خـــدا فداى عشق خدیجه که بوده در همـه دم انـیـس و مـونـس تـنـهـایى رسول خـدا عــروس خانه حیـدر شده بدون جـهـاز تـمـام هـسـتـى و دارایـى رسـول خــدا اگـرچه اجـر رسـالـت ادا نـشـد هـرگز عـلـى ز فـاطـمـه تو جـدا نـشـد هـرگـز امام صـادق ما شیعـیـان دعـاگر ماست همیشه سایه علمش به روى این سرماست فـداى آن همه ایـثـار و غـربـتـش بـشوم که درد غربت او هم شبیه مادر ماست همیـشه کرده براى همـه روایت عـشق حـدیث سـیـنه او افـتـخـار منبـر ماست خوشا به حال مُفَضَّل که درس توحیدش ز یمـن و برکت استادى مفـسر ماست گمان کنم که مرامت به مصطفـى رفته گمان کنم که نگاهت شبیه حـیدر ماست تـویى که شـیـخ الائمه مـلـقـبت کـردنـد رئیـس مـذهـب و استاد مکـتـبت کردند
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ز رأفت باگدایانـش چنان گرم است رفـتارش که فرق شاه ومسکین را نمی یابـی به دربارش به لطـف بودنـش با ما حـسابـی از ازل دارد که تامـحشــرهمـه هستیـم هستــی را بدهکارش هم اونوح است وابراهیم وهم موسی وهم عیسی عجب کایـن چارتـن را نیست یارایی تکرارش شکـسته نفسیاش ازلفظ (انّي مثلُــكُم ) یعنـی بخوانش عبـد واز معبـودهــم کمتــر مپندارش مگو معراج فیـض مختص اوشد که ازرویی خــدا درعـرش نائل آمده برفيــض ديــــدارش به تشریف جنابش عرشیان گم کرده دست وپا که چون مجــلس بـیارایند تا باشد ســـزاوارش چنــان آیینه ساز آیینه اش را داده صـیقل که دم روح القدس ترسم شود اسبـــــاب زنگارش به کعبـه برنمی تابد بتی دیگربه غیراز خود بت رعنــــا ســرشتـی که مســلمانند کـــفارش شکــوه دولـتش پیــدا دراحـوال قریــشـی که سپاه مــوریانه چــون به هم پیچیده طــومارش تصرف گـرکند درنفـس مــوجودات می بینی بناکرده است ســدی عنـکبوت ازرشتـه تارش به جای حضرتش چون شیر،خوابیده است عین الله چــه غم ازدشمنان دارد چو باشد حق نـگه دارش به مصرحسن اگریکدم نقاب ازچهره برگیرد شودماهی چو یوسف جنس مرجوعی بازارش به آتــش میکشد خــود را خــلیل الله اگر داند صبا خاکـسترش را می برد درسیـرگلــزارش مـحمّد جــلوه دارحيّ سـرمـد، سیـد بــطحــاء که جن وانس واهل آسمــان خوانـند مختــارش نیـابی عمـرجـاویدان مگر از تیـــغ ابـرویش شفــا را درنــمی یابی مــگردرچــشم بیمارش عتابش سخت عالمسوز خواهد بود بی تردید که باشـد عــالمی تحت الشعـاع مهررخسارش من از اوصاف جنات النعیم این دستگیرم شد که بوده حسن گندمـگون وی الگوی مـعمارش قیاس رحمتش با ظرف اقیانوس ممکن نیست کسی که هست کوثرچشمهای ازفیض سرشارش مودت پیشه کن گرکه رضای خاطرش خواهی مشو غـافل (تراب) از خاکبوس آل اطهـارش
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه السلام
نـگــاه کـن جَـلـواتِ کـتـاب نـاطـق را به کوه طـور بـبـین سجـدۀ شـقـایق را ز گوشۀ لبش، از خندهاش عسل ریزد به جای نقل، خدا بر سرش زُهَل ریزد مدیـنه بود و شبی مثـل مـاه، نـورانـی شبی که گشت زمان غرقِ نور افشانی مدیـنـه شـاهـد مـولـود بینـظـیـر شـده عروس حضرت زهرا به او اسیر شده تـولـدش خـبـر از نـورگـسـتـری دارد شــرافـت قــدمـش ذره پــروری دارد کرشـمههای نگـاهـش بهشت میسازد بـرای دلشـدهها، سرنـوشت میسازد به یمن مقدم صادق، خزان تمام شد و رسیده موسم شادی و، غم حرام شد و رسید و جامعه را شیعه کرد و انسان کرد مـطیعِ امر خـدا را شبـیهِ سـلـمان کرد نوشتهاند به وصفش شفاعتش حتمی است گدا که داشته باشد کرامتش حتمی است
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
به کودکان و زنان احـترام میفرمود به احـتـرام فـقـیـران قـیـام میفـرمود سلام نام هـمه انبـیـاست؛ او میگـفت سپـس اشـاره به دارالـسلام میفرمود کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست سحر میآمد و این را مدام میفرمود کجـا حـرام خـدا را حـلال میدانست کجـا حـلال خـدا را حـرام میفـرمود اگر که دست به پهلو گرفتهای میدید به اشک و آه و دعا الـتـیام میفرمود خوشا به حال کسانی که راستگویانند امـام صـادق عـلیه السلام مـیفـرمود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیهالسلام
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیاییاش ماه را شرمندۀ خود میکند زیباییاش میچکد نهج البلاغه از لب پائـینیاش میچکـد آیات قـرآن از لب بالاییاش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم میرسد آن کسی که«جامعه»بوده دم لالاییاش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فـرزندیاش با نسبت باباییاش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یـازده در ذکر بالا میرود کاراییاش نوکـر اربـابم و یک بخـش از آقاییام ریشه دارد بیبرو برگرد در آقاییاش طعم توحـید و امامت را به هم آمیخته نـیـمـۀ مـکّـی او با نـیـم سـامـرّاییاش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت میکند یک استکان از چاییاش ازحرم برگشته میداند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان میشود گیراییاش چونکه تنها میروی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت میکشد تنهایی از تنهاییاش
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله
از این مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است زمین دور خودش میگردد و بسیار خوشحال است فقـط این جمله در تایید میلاد نبی کافی ست که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است زمیـن و آسـمان مــکه طـوری نـور بارانند که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است پریشان کرده ایران رابه وقت آمدن این طفل که خاموشی و خشکیدن دراین اجلال، اقبال است محمـد یا امین یا مصطفی یا احمد و محمود من اَر گنگم جهان هم در بیان او کر و لال است به پایش ریختنــد از نـورها آن قـدر از بالا که سینه ریز خورشید این وسط ناچیز ْمثقال است نگهبان دارد اسمش از پس و از پیش حتی او برایش حضرت از پیش است و صَلّوا هم به دنبال است جهان را میزند برهم چنین اسمی که پایانش به عـلم جَـفْـر، دست میم روی شانۀ دال است به رخ در جاذبه لب دارد و در دافعه لَن را که پایین لبش نقطه ست و بالای لبش خال است اگـرچـه نیـسـتم مـثـل قَــرَن گـرم اویـس اما دلم از عشق تو مثل فلسطین است اشغال است اگـر امـروز آغـاز اسـت بر دین خـدا با تو غدیر خم ولیکن روز اتمام است و اکمال است تَرَک بـرداشت ایـوان مـدائن پیـش تو یعنـی که ایوان نجف بر مشکلات شیعه حلّال است هم اکنون مستم و این شعر تا روز جزا مست است ملاک سنجش افراد، قطعا سنجش حـال است به پـایـان آمـد این ابـیـات اما خـوب میدانم هنوز این شعر در وصف محمد میوۀ کال است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کـنج زنـدان بلا گـریۀ باران کم نیست سـامــرایـی شـدهام، راه گـدایـی بـلـدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قـسمت کعـبه نشد تا که طوافـت بکـند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یـازده بار به جـای تو به مشهـد رفـتم بپذیـرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخـم دنـدان تو و جـام پُر از خـونـابه ماجرایی است که در ایل تو چندان کم نیست بوسۀ جام به لب های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضۀ دندان کم نیست از همان دم پـسر کوچکـتان باران شد تا همین لحظه که خون گریۀ باران کم نیست در بقـیع حـرمت با دل خون میگـفـتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
نگاه کن که مرا غـربتت کجا انداخت مـرا حـوالـی بـازار سـامـرا انـداخـت گـدای شهـر شـمایم گـدای لـطـف شما خدا به گردن من منصب گـدا انداخت ز غربت حرمت کل سینهام زخم است نگاه کن که غمت روی سینه جا انداخت مجـاوران حـریـمت تـمام نـاصبـیانـد مرا همین غـم عظمی به ابتلا انداخت غـم اسیـریـتان هم شبـیـه روضۀ شـام عجیب نوکرتان را ز دست و پا انداخت برای غربـتـتان شعـر کـم سروده شده مـرا حکـایـتـتان یـاد مجـتـبـی انداخت مشخص است از این قافیه که آخر یار ز سامـرا دل ما را به کـربـلا انداخت اگرچه کاسه به لبهای تو اصابت کرد ولی به جان لب شاه چوب را انداخت و روضۀ کفن و غسل و دفن و تشییع ات مرا به یـاد شـه و یـاد بـوریـا انداخت تـمام ایـل و تـبـارم فـدای روضـۀ تـو حسین مهـر تو را در دلم خدا انداخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
زهـر جانکـاه به جـان جگـرش افـتاده لـرزه بـر پـیکـرۀ بـال و پـرش افـتاده عـطـش از سوخـتگـی لب او میبـارد شـدت زهــر به لـبـهـا اثــرش افـتــاده چـشـم او آمـدنـی را به تـمـاشـا مـانـده بـا دلـی تـنـگ به یـاد پـسـرش افـتـاده درِ سرداب که وا شد دل او ریخت بهم یـاد یک خـانـهای و مـیـخ درش افتاده لحظۀ آخر او روضه شد و سخت گریست داغ مـادر بـه دل شـعـلـهورش افـتـاده یاس در آتش و یک شهر تماشا میکرد در به روی بـدن مـحـتـضرش افـتـاده محسن و مادر و دیوار و لهـیب هـیزم روضه در روضه همه در نظرش افتاده گفت آهسته به گوش پسرش،مادرمان رد یک پنجـه به چـشمان تـرش افتاده
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
دیگـر تـوانی در میان پـیکـرت نیست آقا رمـق بیـن دو چـشمان ترت نیست لعنت به این زهری که آبت کرد این طور در بسترت انگـار جسم لاغرت نیست دخـتـر نـداری تـا پـرسـتـار تـو بـاشـد جان میدهی و هیچ کس دور و برت نیست این روزها داری دلـی پُـر از سقـیـفـه در گوش تو جز نالههای مادرت نیست مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت این روزگـار بیمـروت یاورت نیست دور از وطن در سامـرا خیلی غـریبی آقـا ولـیکـن قـاتـل تو هـمـسرت نیست لب تشنهای، لب تشنهای، لب تشنه اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست مهدی است بالای سرت وقت شهادت بیغـیرتی مثل سنان بالا سرت نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
چون یاکریمِ خسته و بیبـال و پَر شده این آهِ مُختصر شدهاش، مُحتضر شده! برگشته رنگ و روش، تنش تیر میکشد یعنی که زهـر بـر بدنـش کـارگر شده از فرطِ درد تا زمین خورد لب فِشُرد این ضعفِ چیره بر بدنش دردسر شده یک دست زد به پهلو و یک دست روی خاک آقـا چه ارثِ مـادریاش بـیـشـتـر شده دارد به روی مادرِ خود فکـر می کند این دوّمین حسن نفسش شعله ور شده دریـا میانِ چـشم تـرش پـا گـرفته بود آری دوباره روضۀ زهـرا گرفـته بود خـوب است آمده پـسرش تا امـان دهد تا که ادب به ساحـتِ بـابـا نـشان دهـد بـا ظـرفِ آب آمـده، بـیتـاب آمـده ... از راه آمـده، نکـنـد تـشـنه جـان دهـد گوئی که قصد کرده بدین دست و پا زدن تا یک گریز یاد دلِ روضه خوان دهد ظرفی که خورد بر لب و دندان این امام شایـد به چـشمِ ما خـبرِ خـیـزران دهد با چـشمِ گـود رفـته به گـودال میرود با یـادِ عـمه زیـنـبـش از حـال میرود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نـفـست تـنـگ شده کـنـج قـفـس افـتـادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پـســرت آمــده بــالای سـرت آقـا جــان مرهمی بر جگر پُر شررت هست هنوز اثـر وضعی سـم خـشکی لبهـاست، ولی خوب شد کاسۀ آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
: امتیاز
|
شهادت حضرت محسن علیه السلام
ای محـسن شش مـاهـۀ دیـده نگـشوده رفـتی و نهان مانـد غـمت تا به قیامت ای قـبلۀ حاجـات، دو دنیاست دخـیلت ای سر نهان گشته، عیان است مقامت مدح تو همین بس که تویی زادۀ زهرا مدح تو همین بس که تویی نور امامت ای نور دل فاطمه گر جلوه نکردی... نـادیـده هـویـداست عـلـی بین جـمالت ای غـنـچـۀ نـشـکـفـتـۀ گـلـزار پـیـمبر بی شک نبوی گونه بُوَد جمع خصالت شش ماه شدی فاطمه را مونس و همدم شش مـاه ربودی ز دل فـاطـمه طاقت در خـاطر زهـرا و عـلـی بود همیشه تا این که بیایی و شوی خوش قد و قامت ای روضـۀ سـربـسـتـه اولاد پـیـمـبـر ای روضــۀ نــاگــفــتــنــی آل ولایـت آقا چه بگویم که تو را بغض علی کشت آقا چه بگویم من از آن شرح جسارت تو بودی و زهرا و در و تیزی مسمار بشکست در آن معرکۀ خون پر و بالت بـگـذار دگـر هـیـچ نـگـویـم ز غـم تـو بـایـد که کـند فـاطـمـه داغ تـو روایت
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
خـانـۀ صدیـقـۀ اطـهـر پـنـاه اولـیـاسـت چـشم امیـد تمام انـبـیاء بر این سراست بر در این خانه رفتن کار ختم الانبیاست فاطمه دلبستگیِ شیرمردان بود... حیف! خانۀ زهـرا پناه بیپناهان بود... حیف! آتش دنیاپرستان شد از این در شعلهور در میـان قـبر شد قـلب پـیـمبر شعـلهور شد دل شیر خدا از داغ همسر شعلهور هتک حرمت شد به قرآن، کوثری در شعله رفت پیش چشم اهل خانه مادری در شعله رفت خـصم پای درب خانه پافـشاری میکند مـادر مـا داغ دیـده بـیقـراری میکـنـد این وسط مسمارِ در هم کج مداری میکند با لگد در جابجا شد، پهلوی زهرا شکست بار شیشه داشت مادر، دشمنش آنرا شکست داغ روی داغ، پیـوسته شده، فـضه بـیا دست های مرتضی بسته شده، فـضه بیا بـازوان فـاطمه خـستـه شده، فـضـه بـیا از فشار درب زهرا هستی اش را باخته گـل میان دود و آتش غـنچه را انداخـته سینه ها آتش گرفت از رفتن شش ماههای وای از بیتـابی و آشفـتن شـش ماهـهای کـربلا، در قلب بابا خفـتن شش ماههای در حقیقت هرچه شد بین در و دیوار شد ریشۀ تیـر سه شعـبه، تیـزی مسمار شد
: امتیاز
|
هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
از در نـمیگویم که تـقصیری ندارد جز سوختن این چوب تقدیری ندارد در بشکـنـد نجـار از نـو میتـراشـد دل بشکـند انـگـار تعـمـیری نـدارد گاهی لگـد آنقـدر محکم میشود که در تا شروع روضه تاخیری ندارد قـانون در، پهلـوی مـادر، قـدّ حـیدر غیر از شکـستن فعل تعبیری ندارد جنگ است و در مرز میان خیر و شر است اما عـلـی ایـنـبـار شـمـشیری ندارد باید کسی خود را سپر میکرد و زهرا جـز آیـۀ بـازوش تـفـسـیـری نـدارد دشمن اگر یاغی است پس باید ادب کرد دیـوانه را وقتی که زنجـیری ندارد از کربلا شش ماههای اینجاست، دشمن جز میخ در زهدان خود تیری ندارد شاعـر ندارد واژهای این درد را و این پـرده را نقـاش تصویری ندارد
: امتیاز
|